امروز یکشنبه 04 آذر 1403 http://ghazal-moaaser.cloob24.com
0

هر طرف رو کن و تردید نکن سوی منی

باز در چشم رس دیده ی پرسوی منی

تا ابد گرچه عزیزی ولی از یاد مبر

چشم من باشی در سایه ی ابروی منی

در غمم رفته ای و در خوشی ام آمده ای

چه کنم؟ خوی تو این است؛ پرستوی منی

چشم بادامی و شیرین و خوش و بانمکی

چینی و تاری و ایرانی و هندوی منی

گوش تا گوشه ی صحرا بخرام و نهراس

شیرها خاطرشان هست که آهوی منی

مهدی فرجی

0

نه کورسوی چراغی نه ردّ پای کسی

دلم گرفته خدایا! کجاست هم نفسی؟

تو رفته ای و برایم نمانده میل وجود.

چنان که از سر اکراه می کشم نفسی

چگونه زار نگریم؟ که آدمی زادم.

دوباره سوخت بهشتم در آتش هوسی

دلم گرفته خدایا چگونه می شد اگر

نه بند قافیه بود و نه تنگی قفسی

دل شکسته ی ما هم جکایتی دارد:

هزار تکّه و هر تکّه اش به دست کسی

سیّد محسن خاتمی

0

باغی آتش گرفته در چشمت، شاه توتی است پاره ی دهنت

دشمنی نیست بین ما، الّا: پوشش بی دلیل پیرهنت

پشت در پشت عاشقت بودیم، من و شیراز و بلخ و نیشابور

تو بگو دفتر همه شُعَراست، گر سوالی کنند از وطنت

کمرت استوای زن یعنی، سینه آتشفشان تن یعنی

مادرت کیست؟ در کدام رَحِم؟ نقش بسته چم و خم بدنت

می نشینم مگر تو رد بشوی، می دوم تا مگر که خسته شوی

می کشم امتداد راهی را، به امید در آن قدم زدنت

تو قدم می زنی، قدم من را، تو نفس می کشی، هوس من را

هوس لا به لای هر نفسم، قفس سینه و نفس زدنت

تو اگر مرغ عشق من باشی، بازوانم بدون شک قفسند

واقعا حیف! اگر که این آغوش، تنگ باشد برای پر زدنت

شرح یک روح در دو تن حرف است! داستان دو روح و یک تن را.

می نویسم اگر شبی تن من. بخورد لحظه ای گره به تنت

می روی هات را نمی بینم، نیستی هات را نمی خوابم

خواب و بیدار عصر هر شنبه، می نشینم به شوق آمدنت

محمدرضا حاج رستم بیگلو