تمام خاطره ها با همند و من تنها
چه ازدحام غریبی است، تن به تن، تنها!
دلم درون تن و تن به پیرهن، تنها
به غارت آمده امروز یادهای قدیم
منم، مقابل یک دسته راهزن، تنها
اتاق درهم من صحنه ی نبرد شده است
تمام خاطره ها با همند و من تنها
صدای بدرقه ها، رفته رفته شد خاموش
و ماند آخر سر، ریل با ترن تنها
دلش به فتح کدامین نبرد خوش باشد
کنون که چاه شغاد است و تهمتن تنها؟
چه غربتی است به قانون مرد بودن ما
که خنده با هم، اما گریستن تنها
مهدی شهابی
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 12 مهر 1395 (00:35)
- گزارش تخلف مطلب